Saturday, September 10, 2005

خرافات قرآني. ( بررسي 9 مورد از خرافات قرآن )

هروقت با مسلمانان روبرو ميشوم و به آنها ميگويم که من يک مرتد هستم و دين غير مقدس اسلام را ترک گفته و به بيخدايي و خردگرايي گرويده ام بسيار متحير و شگفت زده ميشوند، اول از اينکه چطور من جرات ميکنم چنين حرفي را در مقابل آنها بزنم و دوم از اينکه چگونه ممکن است من مسلمان بوده باشم و اسلام را ترک کنم، زيرا در مغز کم کار اين افراد جزم انديش تغيير انديشه و ارتقاي آن ضعف است، در حالي که دقيقاً قوت و کمال انساني در تغيير انديشه است و هر کسي همانقدر انسان است که ميتواند بيانديشد و از تغيير انديشه و آزاد انديشي در هراس و وحشت نباشد.
معمولا بعد از يک امتحان کوچک و چند سوال مختصر مثل "سوره اخلاص را بخوان!" و "وقتي مرده را در خاک ميگذارند چند رکعت نماز برايش ميخوانند؟" و... بالاخره قبول ميکنند که من مسلمان بوده ام و بسيار ناراحت و غمگين ميشوند، اما به محض اينکه ميگويم من شيعه زاده شده بودم، لبخندي بر روي لبهايشان شکل ميگيرد و ميگويند، خوب پس از اولش هم مسلمان نبودي و مشرک بودي، حال از شرک به کفر رسيده اي، باز هم پيشرفت خوبي داشته اي، الحمد لله! انشاء الله بازهم شهادت خود را ميگويي و مسلمان ميشوي برادر! و بعد هم من لبخندي به آنها ميزنم و ميگويم شما مرا شاد کرديد، پس من از نظر شما از اول هم مسلمان نبوده ام، واقعا لطف داريد؛ زيرا من واقعاً از اينکه روزگاري به اسلام و خرافات آن اعتقاد داشته ام، احساس خوبي ندارم، هرچند مسلماني من ضربه اي به کسي جز خودم نزد، اما از اينکه چرا زودتر از گنداب خرافات خود را بيرون نکشيدم افسوس ميخورم.
آري، برخورد اهل تسنن که 90% جامعه اسلامي را نيز تشکيل ميدهند معمولا بعد از اين بسيار دوستانه و محبت آميز ميشود. ميگويند خوب کاري کردي که از اين همه خرافات و کج انديشي خود را رهايي بخشيدي، تشيع پر است از انحراف و دروغ، آخر کدام آدم خردمندي ميتواند قبول کند که امام زماني در اين همه سال پنهان شده باشد و هزاران مطلب ديگر. و اساساً مذهبي است مبتني بر خرافات و جهالت. در اسلام راستين صيقه و تقيه و عزاداري و خود آزاري و قبر پرستي و غيره وجود ندارد، حتي ميگويند ماهم اگر شيعه زاده ميشديم قطعاً آنرا رها ميکرديم.
هدف من از نوشتن اين نوشتار اين نيست که از تشيع دفاع کنم يا از تسنن دفاع کنم، هدف من اين است که نشان دهم خرافات تنها در مذهب تشيع وجود ندارند، بلکه خرافاتي بسيار مضحک تر از آنجه شيعيان بدان معتقدند در خود قرآن وجود دارد که هر انسان منصف و خردمندي را به انکار حقيقي بودن مطالب اين کتاب باز ميدارد.
شايد من به عنوان يک بيخدا و خردگرا چندان از نظر اسلاميون شايستگي قضاوت پيرامون مذاهب تشيع و تسنن را نداشته باشم، اما بطور کلي به نظر شخصي من، اسلام راستين را اهل تسنن درک کرده اند و تشيع تنها يکي از فرقه هايي است که توسط ايرانيان براي مبارزه با اسلام راستين تقويت شد و توسعه داده شد. من نيز همچون اهل تسنن معتقدم تشيع ارتباط چنداني با اسلام ندارد و مفاهيم آن در تضاد با مفاهيم اسلامي هستند. اما اين اسلام راستين نيز که هر فرقه از مسلمانان فکر ميکنند همان برداشت و قرائت آنان از اسلام است نيز هرگز آتش دهان سوزي نيست، چيزي نيست جز مشتي خرافه و مزخرفات بي ارزش که هيچ سودي در آن ديده نميشود. اما بحث در اين مورد را به نوشتارهاي ديگر که به بررسي اصل امامت ميپردازند وا ميگذاريم.
اما قبل از اينکه به شمارش تعدادي از خرافه هاي قرآن بپردازيم بايد به تعريف خرافه بپردازيم، خرافات در اصل عقايد بي بنيان و باطل و بي اساس و موهوم و افسانه وار خوش آيندي هستند که ملتها يا افراد براي رسيدن به اهداف خاص آنها را ميپرورانند و گسترش ميدهند. خرافات با واقعيت و حقايق طبيعي در تضاد هستند.
نوشتن اين نوشتار بسيار براي من دشوار بود، زيرا قرآن سرتاسر کتابي است خرافي، از ابتدا با داستان خرافي آدم و هوا آغاز ميشود و داستانهاي اسطوره اي و افسانه اي سامي همچون داستان نوح، يونس، خضر، موسي و عيسي را با ادبياتي ضعيف شرح ميدهد و به پايان ميرسد و در اين ميان هيچ اثري از واقعيت ها و حقايق نيست، بلکه تماماً اسطوره هاي ملي يهوديان است که رنگ و لعاب واقعيت به آنها زده شده است و به مشتريان اباطيل ديني فروخته شده است. و در مورد اين شخصيت ها نوشتارها و گفتارهاي بسياري روي همين تارنما وجود دارد که خرافي بودن آنها را نشان ميدهد مثلا به نوشتاري با فرنام طوفان نوح، بيشتر شوخي تا جدي! مراجعه کنيد.
عقايد ديني يک ديندار براي يک ديندار ديگر تنها مشتي اباطيل و خرافات به شمار ميروند و معمولا خرافاتي که بطور مشترک توسط همه دين داران خرافه حساب ميشوند نيز خود روزگاري عقايد و باورهاي ديني عده اي باورمند بدانها بوده اند. خرافات طبيعتاً در بين انسانهاي دانش نا آموخته بسيار رواج و مقبوليت بيشتري دارد تا ميان انسانهاي دانش دوست و دانش پژوه، همچنين در جوامع روستايي و فقير و يکنواخت همواره خريداران بيشتري براي خرافات ديني يافت ميشود تا در جوامع شهري و مرفه و کثرت گرا.
همچنين لازم به توضيح است که خرافات اسلامي خود برپايه خرافه اي بزرگ، و شايد بزرگترين خرافه تاريخ، يعني خدا بنا نهاده شده اند. و خدا نيز در تعريف خود قدير (تواناي مطلق) است يعني همه کاري از او بر مي آيد. لذا براي مسلمانان، همچون براي کودکان هيچ چيزي غير ممکن به نظر نميرسد، يعني در حالي که يک انسان خردگرا نميتواند باور کند که عيسي کبوتري را از گل بسازد و سپس بدان جان بخشد يا ابراهيم به آتش افکنده شود و زنده و سالم از آن برون آيد (اين افسانه سامي در تورات به دانيال، اما در قرآن به ابراهيم نسبت داده شده است)، يک مسلمان وقتي با اينگونه مفاهيم افسانه اي روبرو ميشود چندان برايش باور کردن اين چيزها دشوار نيست، لذا ميتوان گفت خداباور دين خوي بالقوه يک انسان خرافاتي است، و در مقابل انسان خردگرا هيچ مفهوم نابخردانه را در صورت درک خرافي بودن آن نميپذيرد. در نتيجه اين خرافات را نميتوان به خداپرست مسلمان ياد آور شد و از او خواست که بر خرافي بودن قرآن شهادت دهد، بلکه تنها ميتوان با يادآوري اين مطالب او را از اينکه چرا يک خردگرا نميتواند به قرآن و در نتيجه به اصل نبوت اعتقاد داشته باشد آگاه کرد، يا اينکه حد اقل روح حقيقت جويي و شک ورزي علمي و خردگرايي را در او بيدار کرد، باشد که هر آنچه گرگان دينفروش به او تزريق ميکنند گوسفندوار هضم نکند و اندکي از قوه عقلانيت خود سود ببرد.
بعد از اين مقدمه کوتاه بايد گفت که به ديده خردگرايانه بيشتر مطالب قرآن خرافه است، اما از ميان اين همه خرافه تنها به چند مورد خرافه که مضحک تر از باقي خرافات است را به اختصار بررسي ميکنيم تا در هنگام رويا رويي با اهل تسنن به آنها يادآوري کنيم که جدا از کتابهاي مذهبي و احاديث آنها که دست کمي از بحار الانوار و حليه المتقين و غيره ندارند خود قرآن نيز پر از موهومات و خرافات است.

1- صحبت کردن مورچه ها و هد هد
سوره نمل آيات 18 تا 23
وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ ؛ حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِي النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ؛ فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ؛ وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ؛ لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ؛ فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ؛ إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ.

سپاهيان سليمان از جن و آدمي و پرنده گرد آمدند و آنها به صف مي رفتند؛ تا به وادي مورچگان رسيدند مورچه اي گفت : اي مورچگان ، به لانه هاي خود برويد تا سليمان و لشکريانش شما را بي خبر در هم نکوبند؛ سليمان از سخن او لبخند زد و گفت : اي پروردگار من ، مرا وادار تا سپاس ، نعمت تو را که بر من و پدر و مادر من ارزاني داشته اي به جاي آورم و کارهاي شايسته اي کنم که تو خشنود شوي ، و مرا به رحمت خود در شمار بندگان شايسته ات در آور؛ در ميان مرغان جست و جو کرد و گفت : چرا هدهد را نمي بينم ، آيا از غايب شدگان است؟؛ به سخت ترين وجهي عذابش مي کنم يا سرش را مي برم ، مگر آنکه براي من دليلي روشن بياورد؛ درنگش به درازا نکشيد بيامد و گفت : به چيزي دست يافته ام که تو دست نيافته بودي و از سبا برايت خبري درست آورده ام؛ زني را يافته ام که بر آنها پادشاهي مي کند از هر نعمتي برخوردار است و، تختي بزرگ دارد.
اين آيات مرا ياد کارتون معروف سيندرلا مي اندازد که در آن موشها و گنجشکها و سگ و گربه با يکديگر حرف ميزنند و به خانم سيندرلا کمک ميکنند و برايش لباس ميدوزند و اورا ياري ميکنند. البته حتي در اين داستان زيبا نيز موشها نميتوانند با سيندرلا صحبت کنند بلکه با ايما و اشاره منظور خودشان را به سيندرلا ميفهمانند، در اين داستان قرآني نيز که مثل ساير داستانهاي سامي در آن توحش و بربريت موج ميزند و پيامبر خدا به دليل غيبت هد هد ميخواهد سر او را ببرد، حيوانات بايکديگر حرف ميزنند، و البته سليمان نيز زبان آنها را درک ميکرده است.
من حتي وقتي کودک بودم نيز ماجراي سيندرلا را که در کارتوني به تصوير کشيده شده بود باور نميکردم و به خوبي ميدانستم که حيوانات حرف نميزنند و آنقدر از هوشياري برخوردار نيستند که بتوانند اينگونه با يکديگر ارتباط برقرار کنند، چه برسد که بتوانند با انسانها رابطه گفتاري برقرار کنند، اما ممکن است ساير کودکان واقعا اين ماجرا را باور کرده باشند. و به نظر من مسلماناني که اين ماجراهاي قرآن را باور ميکنند واقعا کودکانه و بچه گانه فکر ميکنند، براي همين است که حزب اللهي ها معتقدند مردم صغير هستند، و فلسفه ولايت فقيه بر صغارت (کودکي) و نفهم بودن مردمي بنا نهاده شده است که اين نابخردانه ها را قبول کرده و خود را مسلمان مينامند، و البته چندان ناشايست نيست که قبول کنيم، اين مردم صغير واقعا نياز به ولي و سرپرست دارند، همچنان که کودکي که ماجراي سيندرلا را باور ميکند نيازمند به ولي است، چون ميزان شعورش به قدري نيست که براي خود تصميم بگيرد پس زنده باد ولايت فقيه براي انسانهاي کم هوش صغير.
گويا سليمان از طرف الله تنها به منطق الطير "زبان مرغان" آگاهي يافته بود، و سليمان از درک گفتمانهاي ساير جانوران عاجز بوده است، به همين دليل بسياري از مفسرين دانشمند اسلامي از جمله علامه طباطباعي اين دانشمند و فيلسوف بزرگ براي رفع اين تناقض که چرا سليمان که تنها زبان ماکيان ميدانسته است، زبانه مورچه را نيز فهميده است، اشاره کرده اند که آن مورچه که حضرت سليمان با وي صحبت کرده است احتمالا مورچه بالدار بوده است، و مورچه هاي بالدار نيز جزو پرندگان به حساب مي آيند پس حضرت سليمان زبان آنها را نيز درک ميکرده است، حضرت علامه بعداً در الميزان اشاره ميکنند که گويا (!) جانورشناسان معتقدند مغز پرندگان و جانوران آنقدر پيشرفته نيست که بتوانند با يکديگر صحبت بکنند و يا اينقدر پيچيده فکر بکنند، لذا احتمالاً خداوند متعال به پرندگان در دوران سليمان اين قدرت فکر کردن را داده بود است و بعداً از آنها گرفته است. البته علامه هيچ کدام از اينها را از خود نساخته است بلکه از ديگر بزرگان (!) ديني نقل قول ميکنند. ماجراي صحبت کردن هد هد و خبرچيني او نيز همانند خبرچيني شيلا، کلاغ سندباد است در کارتون زيباي سندباد و علي بابا.
اينکه حيوانات و پرندگان روزگاري باهوش بوده اند و اکنون خنگ گشته اند و تمامي اين توجيهات مسخره براي پوشاندن اين خرافات قرآن و مخالفت با اين واقعيت که شانه به سر و مورچه و اين جانوران نميوانند با يکديگر اينگونه رابطه برقرار کنند و اساساً آنقدر باهوش نيستند که اسم کسي را بدانند و خبر چيني کنند، آنچنان که هد هد براي سليمان کرده است، به راستي اينگونه توجيه کردن ها و ياوه گويي ها علامه را در حد يک کمدين و طنز پرداز بي استعداد پايين مي آورد. معلوم نيست چرا پوپک (هدهد) با اين همه شعور، ذکاوت و فرزانگي هنوز در جنگل زندگي ميکند و هنوز تاريخدان و فيلسوفي از جامعه مرغان در نيامده است.
اما از همه اينها گذشته خوي وحشي گري و خشونت اسلامي حتي در اين داستان نيز ديده ميشود، سليمان ميخواهد سر هد هد بيچاره را ببرد و اورا بکشد! و البته در ادامه داستان سليمان به هد هد ميگويد برو و به آن زن بگو که اسلام بياورد، و الا اورا نابود خواهيم کرد. و گويا چنان نيز ميکند، اينهم البته از عدالت و آزادمنشي و عمق جوانمردي پيغمبران اين مشعلهاي آسماني است که زمين را به آتش کشيدند، يا حرف مرا قبول کن، يا تو را خواهم کشت.

2- وجود موجودات پنهاني به نام جن
سوره حجر آيه 27
وَالْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ.
و جن را پيش از آن ، از آتش سوزنده بي دود آفريده بوديم.
جن يکي از خرافات شاخص قرآن است، حتي در قرآن سوره اي به نام جن نيز وجود دارد، مردمان باستاني چون علت بسياري از چيزها را نميدانستند، همواره خود را محصور بين موجودات ناپيدا و گم ميديدند و گمان ميکردند اتفاقهائي که مي افتد معلول فعاليتهاي اين موجودات نامرئي است. جن از موجودات خرافي محلي جامعه محمد بوده است. واژه جن به معني مخفي است، مشتقات و کلمات همخانواده جن نيز در عربي به همين معني دلالت دارند، مثلا جنان و جنين هردو در بدن پنهان هستند.

دکتر شجاء الدين شفا، در مورد جن در کتاب تولدي ديگر مينويسند.
"قرآن از موجودات ناپيداي ديگري به نام جن نيز سخن ميگويد که شبيه آدميان آفريده شده اند، ولي بخلاف خود آنها که آدمها را ميبينند، آدمها به ديدن آنها، جز در موارد خاص، قادر نيستند. در قرآن اهميت خاصي به "اجنه: داده شده، بطوريکه 48 آيه به آنان اختصاص يافته است، ولي در دو کتاب توحيدي ديگر، تورات و انجيل سخني از جن به ميان نيامده است.
اعتقاد به جن، اعتقادي است که از اسطوره هاي بابلي به معتقدات اعراب عصر جاهليت و از آنجا به قرآن و به معتقدات اسلامي راه يافته است. در اساطير بابلي اوتوکوها (اجنه) موجوداتي ناپيدا بودند که از آتش آفريده شده بودند و به دو گروه خوب و بد تقسيم ميشدند که هردوي آنها ارتباط تنگاتنگي با آدميان داشتند. اجنه خوب اختصاصا "شدو" ناميده ميشدند حامي و نگهبان مردمان در برابر خطرات روزمره زندگي و در عين حال خطرات ناشناخته ديگري بودند که آدميان بر آنها آگاه نبودند ولي جنيان از اين خطرات خبر داشتند. اين اجنته در سفر و در حضر و حتي در کوچه و بازار آدميان را بي آنکه ديده شوند، همراهي ميکردند و در هنگام جنگ آنها را از تير دشمن محفوظ ميداشتند. در مقابل، اجنه بدکه "اديمو" خوانده مي شدند پيوسته در پي آزار آدميان بودند و براي آنها انواع بيماري هاي گوناگون همراه مي آوردند يا آنها به جنايت تشويق ميکردند و گله هايشان را از ميان ميبردند و خانواده ها را به جدائي ميکشاندند. اين گروه از اجنه شرور بر خلاف ساير جنيان ازدواج نميکردند و فرزنداني به بار نمي آوردند. انواع هفتگانه اي از آنها که در کوهستان مغرب زاده شده بودند عادتا در ويرانه ها يا در زير زمين ميزيستند و آدميان ميتوانستند آنها را از پاهاي سم دارشان بشناسند و براي دفع شرشان از کاهنان و جادوگران کمک گيرند. در عوض جنهاي خوب نه تنها ميان خودشان ازدواج ميکردند، بلکه ميتوانستند با آدميان نيز در آميزند.
در قرآن اين عقيده بابلي و عربي دوران جاهليت، که مشابه آنرا به اشکال مختلف در افسانه هاي اساطيري يوناني، ژرمنيو اسلاو و فينيقي و آشوري نيز ميتوان يافت، به صورت يک واقعيت آسماني ارائه شده است: "اجنه را پيش از آدميان آفريديم تا مارا پرستش کنند (ذاريات، 56)، و آنها را از آتش سوزان خلق کرديم (الرحمن، 15- حجر 27)، کساني بين اجنه و خداوند نسبت خويشاوندي قائل شدند (ذاريات، 57) و کساني نيز اجنه را شرکاي خدا دانستند (انعام، 100)، و ا لبته اين هردو دسته دروغ ميگويند (صافات، 158)، چون محمد براي دعوت به خدا قيام کرد طايفه جنيان بر او ازدحام آوردند(جن، 19) گروهي از اجنه آيات قرآن را شنيدند و با تعجب گفتند که اين کتاب مارا به راه هدايت ميبرد و لاجرم ديگر به خداي واجد شرک نخواهيم ورزيد (جن، 1 و 2)، اينها اسلام آوردند و البته اگر در راه راست پايدار بمانند خداوند به آنها آب گوارا نصيب خواهد کرد (جن، 16)، اما بعضي ديگر از آنها کافر ماندند و هيزم کش جهنم شدند (جن، 14 و 15) و ما آنها را به عذابي بسيار اليم معذب ميسازيم (جن 17) و به آنان ميگوئيم شما نيز جزو آن گروهي از اجنه و آدميان شويد که پيش از شما به آتش دوزخ داخل شدند (اعراف، 38)، در روز محشر به اجنه خطاب شود که اي گروه جنيان، شما از حيث تعداد بر آدميان فزوني گرفتيد، ولي آيا ما براي شما رسولاني از جنس خودتان نفرستاديم که آيات مارا بر شما بخوانند و شمارا از چنين روزي بترسانند؟ (انعام، 130).
به روايت قرآن، در دوران پيش از نزول اين کتاب گروهي از اجنه کوشيده بودند خود را به آسمان برسانند تا در آنجا استراق سمع کنند و از اسرار عالم بالا آگاه شوند ولي اين جنيان پس از نزول قرآن دريافتند که آسمان شديداً تحت مراقبت است و اجنه اي که قصد رخنه بدان را داشته باشند هدف تير شهاب ملائک پاسدار قرار ميگيرند (جن، 8 و 99). همچنين به حکايت قرآن، بخشي از سپاهيان سليمان از اجنه بودند و فرماندهاني از گروه خودشان داشتند (نمل، 17).
ادبيات اسلامي و احاديث و معتقدات عامه جهان مسلمان، با استناد به آيات قرآني پيوسته نقش مهمي براي جنيان در زندگي روزمره مسلمانان قائل شده اند. طبق روايتي که طبري در "تفسير کبير" خود نقل کرده، در هنگام بازگشت محمد از طائف به مکه، گروهي هفت نفري از جنيان در نخلستان "نخله" او را در حال خواندن قرآن ديدند و بقدري تحت تاثر قرار گرفتند که همانوقت خود را به وي نشان دادند و از او اجازه خواستند که بدين اسلام در آيند. محمد پس از مسلمان شدن آنان مامورشان کرد که جنيان ديگر را نيز به اسلام دعوت کنند. اجنه به تعهد خود وفا کردند و بعدها در مدينه به ديدار او رفتند و خبر دادند که همه قبيله آنها اسلام آورده اند و طبق درخواست آنان، اندکي بعد افراد قبيله در محلي در بيابان نزديک مدينه گرد آمدند تا پيامبر براي آنها آياتي از قرآن را قرائت کند. اين محل از آن ببعد وادي اجنه نام گرفته است (طبري: تفسير کبير، جلد دوم، فصل هفتاد و پنجم).
مولفين اسلامي به کرات از ازدواج اجنه با زنان مسلمان روايت کرده و کساني از افراد سرشناس را زاده مشترک اجنه و آدميان دانسته اند. ابن خلکان يتفصيل از کسي ياد ميکند که برادر شيري يکي از اجنه بوده است (وفيات الاعيان، جلد سوم، ص 76)، ذهبي هوشمندي فراوان چندين دانشمند را که نام ميبرد ناشي از اين ميداند که يکي از اجدادشان جن بوده است (تذکره الحفاظ، جلد دوم، ص 149). دميري بحث مفصلي در اين دارد که آيا ميبايد اجنه اي را که در نماز جمعه شرکت ميکنند در آمار نماز گذاران منظور داشت يا بايد آنها را مجزا کرد؟ (کتاب الحيوان جلد اول، ص 265) و محمد باقر مجلسي از امام جعفر صادق روايت ميکند که طايفه کرد جنياني هستند که خداوند آنانرا بصورت آدميان در آورده است (حليه المتقين فصل چهاردهم).
محدث معروف قرن هشتم هجري، ابن عبداله الشبلي در کتاب "في احکام جن" در 112 فصل چند هزار حديث در ارتباط با اجنه گرد آوري کرده است که از جمله آنها حديثهاي مربوط به سگهايي است که در اصل جن هستند، و کساني که با دست چپ کار ميکنند يا مينويسند و اجنه در آنها رخنه کرده اند، و جن هائي که بطور نامشروع با زنان مقاربت ميکنند، و جنياني که زنان را از شوهرانشان ميربايند، و اجنه اي که وقوع جنگ بدر را به پيغمبر خبردادند و جنهاي فقيه که فتوا صادر ميکنند، و احاديث مربوط بدينکه آيا پيش از اسلام جني به پيغمبري طايفه اجنه مبعوث شده بود؟
در ميان فقهاي مسلمان غالباً اين پرسش مورد بحث قرار گرفته است که اگر اجنه از آتش آفريده شده اند که ماهيت مادي دارد چطور خودشان داراي جسم نيستند و چگونه ميتوانند در آتش دوزخ بسوزند؟ علامه مطهري کوشيده است تا پاسخ قابل قبولي براي اين پرسش بيابد:"اما درباره اينکه جن چون از آتش آفريده شده که جسم است چرا خودش جسم نيست، امروزه علما رسيده اند به اينکه ما فقط يکنوع جسم نداريم که جسم سه بعدي باشد، بلکه امکان دارد اجسامي با ابعادي بيشتر يا کمتر در کراتي آتشين وجود داشته باشند." تولدي ديگر - اسطوره آفرينش - صفحه 7
در کتب شيعه ماجراهاي گوناگوني در مورد اجنه آورده شده است. همانطور که در قرآن آمده است پيامبران براي اجنه نيز ارسال شده اند، اما شيعيان معتقدند تمامي اجنه مسلمان شيعه هستند! چون در ماجراي غدير خم در محل حضور داشته اند. اما رواياتي نيز آمده است مبني بر اينکه امام علي با لشکر جنيان جنگيده است! همچنين ماجراي بسيار مضحکي در مورد جعفر جني، شخصي که در روز عاشورا با لشکر جنيان به کمک امام حسين آمد تا به او کمک کند و به امام حسين گفت اجازه بده تا با لشکر جنيان در لحظه اي تمام يزيديان را نابود سازم، و امام حسين اين را قبول نميکند.
گروهي اصرار ميورزند که جن ديده اند، به اين افراد پيشنهاد ميکنم اگر يک يا دوبار جن ديده اند که هيچ، اما اگر زياد جن ميبينند حتماً با يک روانپزشک مراجعه کنند و در صدد رفع بيماري خود بر آيند، اين موضوع درخور توجه است که افرادي در غرب يافت ميشوند که ادعا ميکنند خون آشام (Vampire) ديده اند، ولي هيچ غربي اي تابحال جن نديده است. همانگونه که هيچ شرقي اي تابحال ادعا نکرده است که خون آشام ديده است، زيرا اين خرافات، خرافات منطقه اي و بومي هستند و در جوامعي وجود خيالي دارند و در ساير جوامع ندارند.
3- جانور الهي در روز قيامت
سوره نمل آيه 82
وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ
چون فرمان قيامت مقرر گردد، برايشان جنبنده اي از زمين بيرون مي ، آوريم که با آنان سخن بگويد که اين مردم به آيات ما يقين نمي آوردند
اين جانور افسانه اي نيز از حکايات هيجان انگيز قرآن است، دکتر مسعود انصاري در پيام ما آزادگان مينويسند:
"تمام قرآن ها، نوشتارها و حديث هاي مذهبي اسلام باور دارند که يکي از نشانه هاي رسيدن روز قيامت، ظهور حيوان غول پيکر شگفت انگيزي است که از ژرفاي زمين سر به در مي آورد تا مردم را عذاب دهد. پيکر اين حيوان به اندازه اي بزرگ است که کسي نميتواند حتي شکل او را در ذهن مجسم کند. ابن ماجه و ابن حنبل از بزرگترين و معتبر ترين حديث نويسان اسلام، مينويسند، اين حيوان که (دابه الارض) نام دارد، از ژرفاي زمين بيرون خواهد آمد و گرد و خاک را از روي سرش تکان خواهد داد. جانور ياد شده انگشتر سليمان پسر داود و عصاي موسي، پسر عمران را با خود دارد. مردم از مشاهده او به ترس و وحشت مي افتند و قصد فرار ميکنند، ولي به اين کار توفيق نمي يابند، زيرا اراده الله ايجاب ميکند که آنها فرار نکنند. اين حيوان با عصاي موسي نور ويژه اي به چهره مردم مي اندازد و بيني غير مسلمانان را داغان ميکند و روي پيشاني آنها مينويسد، (کافر) ولي افراد مسلمان و با ايمان را ستايش ميکند و روي پيشاني آنها مينويسد، (مومن) پس هنگامي که مسلمانان دورهم گرد مي آيند، همانگونه که روي پيشاني آنها نوشته شده ، يکديگر را با فرنام (کافر) و يا (مومن) ميخوانند. جانور ياد شده، قدرت سخن گفتن دارد و با افراد مردم در باره رويداد روز قيامت به گفتگو ميپردازد. (ابن حنبل ابن ماجه).
....
(هوگز) بر پايه حديث هاي اسلامي مينويسد: (اين حيوان هيولا پيکر از درون زمين مکه و يا کوه صنعا برخواهد خاست. قد آن 30 متر و فروزه هاي گروهي از حيوانات گوناگون خواهد بود. بدين شرح که داراي سر گاو نر، چشمان خوک اخته، گوشهاي فيل، شاخ هاي گوزن نر، گردن شتر مرغ، سينه شير، رنگ ببر، پشت گربه، دم قوچ، پاهاي شتر و صداي الاغ خواهد بود. اين حيوان از اصول تمام دينها آگاه است، بجز اسلام و به زبان عربي سخن ميگويد.
....
الهي قمشه اي معتقد است اين جانور همان حضرت امير (ع) است که در زمان ظهور حضرت قائم يا خود ولي عصر عجل الله تعالي فرجه تفسير شده است."
براي خواندن ادامه اين مطلب بسيار جالب به نوشتاري با فرنام دابه الارض شاهکار هنري تفسير آيه 82 سوره نمل مراجعه کنيد.

4- فکر کردن توسط قلب در سينه
سوره هود آيه 5
أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُواْ مِنْهُ أَلا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيَابَهُمْ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ.
آگاه باش که اينان صورت بر مي گردانند تا راز سينه خويش پنهان دارند ،حال آنکه بدان هنگام که جامه هاي خود در سر مي کشند خدا آشکار و نهانشان را مي داند ، زيرا او به راز دلها آگاه است.
سوره آل عمران آيه 119
هَاأَنتُمْ أُوْلاء تُحِبُّونَهُمْ وَلاَ يُحِبُّونَكُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِالْكِتَابِ كُلِّهِ وَإِذَا لَقُوكُمْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ عَضُّواْ عَلَيْكُمُ الأَنَامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُواْ بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ.
آگاه باشيد که شما آنان را دوست مي داريد و حال آنکه آنها شما را، دوست ندارند شما به همه اين کتاب ايمان آورده ايد چون شما را ببينند گويند : ما هم ايمان آورده ايم و چون خلوت کنند ، از غايت کينه اي که به شما دارند سر انگشت خويش به دندان گزند بگو : در کينه خويش بميريد، هر آينه خدا از سينه هاي شما آگاه است.
اعراب در آن دوران از اينکه فکر کردن در مغز اتفاق مي افتد اطلاعي نداشتند و فکر ميکردند انسان توسط قلبش فکر ميکند، درحالي که ميدانيم قلب انسان جز ماهيچه اي که خون را همچون تلمبه اي به حرکت در مي آورد نيست. در سرتاسر قرآن هرگز از کلمه مغز خبري نيست، همواره هرجا از فکر کردن و تدبير کردن صحبت ميشود از سينه و قلب انسان سخن گفته ميشود.
اين قضيه حتي در نهج البلاغه نيز ديده ميشود
نهج البلاغه – حكمت 108
به رگهاي دروني انسان پاره گوشتي آويخته كه شگرف ترين اعضاي دروني اوست و آن قلب است كه چيزهايي از حكمت و چيزهايي متفاوت با آن در او وجود دارد
البته اين بدان معني نيست که اعراب آن دوران از جمله محمد و علي از وجود مغز بي خبر بودند، چون امام علي حداقل چند صد بار از ذوالفقار و با دستهاي مبارک خود براي بريدن سرهاي انسانهاي کافر استفاده کرده اند و انسانهايي را به دو يا چند قطعه تقسيم کرده اند و حتماً چندين و چند بار مغز انسانها را ديده و يا لمس کرده اند، البته مسلمانان به گونه اي برخورد ميکنند که گويا امام علي با شمشير دو لب خود بادمجان پوست ميکنده است و سبزي خورد ميکرده است، اما به راستي که چنين نيست. بنابر اين اعراب ميدانستند که مغز وجود دارد اما نميدانستند که انسان با مغز خود تفکر ميکند، و اين نيز از خرافات قرآن است که محل تفکر را قلب انسان ميداند. براي بحث مفصل تر و مدارک بيشتر بر اين ادعا نوشتاري با فرنام قلب جاي تفکر مراجعه کنيد.

5- فرمان دادن و تجسد باد
سوره انبيا آيه 81
وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَكُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عَالِمِينَ.
و تند باد را مسخر سليمان کرديم که به امر او در آن سرزمين که برکتش داده بوديم حرکت مي کرد و ما بر هر چيزي آگاهيم.
سوره سبا آيه 12
وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَن يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَن يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ.
و باد را مسخر سليمان کرديم بامدادان يک ماهه راه مي رفت و شبانگاه يک ماهه راه و چشمه مس را برايش جاري ساختيم و گروهي از ديوها به فرمان پروردگارش برايش کار مي کردند و هر که از آنان سر از فرمان ما مي پيچيد به او عذاب آتش سوزان را مي چشانيديم.
سوره ص آيه 36
فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاء حَيْثُ أَصَابَ.
پس باد را رام او کرديم که به نرمي هر جا که آهنگ مي کرد ، به فرمان او، مي رفت.
باد که از جابجائي توده هاي هواي سرد و گرم پديد مي آيد، در قرآن به شکلي انساني تجسد مي يابد، قرآن ميگويد باد مسخر سليمان گشته بود، يعني به فرمان سليمان ميوزيد و حرکت ميکرد. همچنين سرعت باد بطور بسيار جالبي در اين آيات الهي مطرح شده است، باد ميتواند راه يک ماهه را يک شبه طي کند، و الله کم هوش مصافت را با زمان ميسنجد، و حتي نميگويد منظور از يک ماه راه، با پاي پياده است يا با شتر يا اسب.
اين ماجرا نيز من را به ياد علاءالدين و چراغ جادو و غول چراغش مي اندازد، گويا الله يک سشوار بزرگ ملکوتي را به دست گرفته است و با فرمان سليمان آنرا خاموش و روشن ميکند.

6- تبديل به بوزينه شدن مردم
سوره بقره آيه 65 و 66
وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَواْ مِنكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِينَ؛ فَجَعَلْنَاهَا نَكَالاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ.
و شناخته ايد آن گروه را که در آن روز شنبه از حد خود تجاوز کردند ، پس به آنها خطاب کرديم : بوزينگاني خوار و خاموش گرديد؛ و آنها را عبرت معاصران و آيندگان و اندرزي براي پرهيزگاران گردانيديم.
اين هم از خرافه هاي بسيار مضحک قرآن است، ملتي به دليل اينکه در روز شنبه از حد خود تجاوز کرده اند، به بوزينه تبديل شده اند درست مانند داستانهاي خرافي کودکانه که در آن جانوران به يکديگر تبديل ميشوند. روز شنبه براي يهود روز مقدسي است و به يکديگر در اين روز "شابات شالوم" (تقريباً به معني شنبه به خير) ميگويند، يعني حتي به نوعي ديگر در اين روز به يکديگر درود ميفرستند، و الله در اينجا بندگان را مي ترساند که اگر نافرماني کنيد شما نيز مانند آنها بوزينه خواهيد شد. رفتار الله با انسان بسيار توهين آميز و تحقير کننده و احمقانه است، يا حرف مرا گوش کن يا بوزينه اي خوار و خاموش ات خواهم کرد. همانطور که مادري به کودک اش ميگويد اگر شلوغ کني لولو تو را ميخورد، الله نيز سعي ميکند با انسانهاي خردمند اينگونه با تهديد هاي مضحک و مسخره ارتباط برقرار کند و آنها را به اطاعت وا دارد.


7- زيستن در شکم ماهي
سوره صافات آيه 139 تا 145

وَإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ؛ فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ؛فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنْ الْمُدْحَضِينَ؛ إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ ؛ فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِينَ؛ لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ؛ فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاء وَهُوَ سَقِيمٌ.
و يونس از پيامبران بود؛ ماهي ببلعيدش و او در خور سرزنش بود؛قرعه زدند و او در قرعه مغلوب شد؛چون به آن کشتي پر از مردم گريخت ، پس اگر نه از تسبيح گويان مي بود، تا روز قيامت در شکم ماهي مي ماند،پس او را که بيمار بود به خشکي افکنديم.

از آرواره هاي ماهي و نهنگ و اسيد معده ماهي و تمامي ساير مسائل که بگذريم معلوم نيست حضرت يونس در اين مدت چگونه زير آب تنفس ميکرده است. براستي که اين داستانها را تنها انسانهايي که کودکانه فکر ميکنند، يا اساساً جرات فکر کردن در مورد مسائل ديني را ندارند ميتوانند باور کنند، پدر ژپتو نيز در افسانه پينوکيو همچون يونس به دهان نهنگ ميرود و در آنجا مدتي زندگي ميکند، تا اينکه خود پينوکيو نيز به پدر وي ميپيوندد، و سپس هردو باهم از بدن نهنگ خارج ميشوند، البته حتي کودکان نيز به اين داستانها اعتقاد پيدا نميکنند، عجيب است که يک ميليارد مسلمان چگونه ميتوانند اين ماجرا را باور کنند. به راستي بايد از کار آدميزاد در شگفت بود که در همه چيز دست به موشکافي و کنکاش و تفکر و شک و تحقيق ميزند، اما در مسائل ديني، کودکانه ترين خرافات را نجويده قورت ميدهد و برايش آدم ميکشد و جان ميدهد.

8- گوساله طلايي که صداي گاو ميداد.
سوره طاها آيه 88
وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي.
و برايشان تنديس گوساله اي که نعره گاوان را داشت بساخت و گفتند : اين ، خداي شما و خداي موسي است و موسي فراموش کرده بود.
سوره اعراف آيه 148
وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ أَلَمْ يَرَوْاْ أَنَّهُ لاَ يُكَلِّمُهُمْ وَلاَ يَهْدِيهِمْ سَبِيلاً اتَّخَذُوهُ وَكَانُواْ ظَالِمِينَ.
قوم موسي بعد از او از زيورهايشان تنديس گوساله اي ساختند که بانگ مي کرد آيا نمي بينند که آن گوساله با آنها سخن نمي گويد و ايشان را به هيچ راهي هدايت نمي کند؟ آن را به خدايي گرفتند و بر خود ستم کردند.
و در اينجا الله ميگويد گوساله اي که بني اسرائيل از طلا و جواهرات ساخته بود، صداي گاو از خود در مي آورد و به راستي توضيحي بيش از اين لازم نيست. آخر کدام عاقلي ميتواند قبول کند که گوساله طلايي نعره گاو داشت و بانگ ميکرد؟

9- آسمانها زمين و کوه احساس ميکنند و حرف ميزنند.
سوره احزاب آيه 72
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا.
ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و کوهها عرضه داشتيم ، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند انسان آن امانت بر دوش گرفت ، که او ستمکار و نادان بود.
سوره الزلزال آيه 4
يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا.
در اين روز زمين خبرهاي خويش را حکايت مي کند.
آيه اول در مورد اين صحبت ميکند که زمين و آسمان، ميتوانند از تحمل چيزي سر باز زنند، احساس ترس بکنند، اين هم باز تجسد و جانبخشي به موجودات غير زنده است، همانند کارتون آليس در سرزمين عجايب که در و ديوار و کتري و قوري و فنجان همه زنده هستند و صحبت ميکنند و حرف ميزنند. در آيه بعدي الله از روز قيامت سخن ميگويد که زمين نيز شروع به حرف زدن و حديث اخبار کردن ميکند. و اينها همه خرافه هستند، کوه و زمين و آسمان موجوداتي نيستند که بتوانند فکر کنند، احساس کنند، يا عملي از خود نشان بدهند.
البته اين مقدار اندک از خرافات قرآني مشتي از خروار است و قرآن سراسر پر است از اينگونه ادعاهاي نابخردانه و خرافي که پرداختن به همه آنها دليل تعدد آنها اصلاً کار آساني نيست، اما همين مقدار نشان ميدهد که قرآن کتابيست خرافي و افسانه وار و برابر با داستانهاي ديگر. البته در داستانهاي ديگر هدف نويسنده اين نبوده است که مخاطبان اين داستانها گمان کنند که اين داستانها واقعي بوده اند و واقعا وجود داشته اند. اما نويسنده يا نويسندگان قرآن قصد تحميق و استحمار مردم را داشته اند، اين است که تمام تلاش شده است با ترساندن مردم از شک کردن و نافرماني، آنها را از فکر کردن به اين ياوه سرايي ها و شک کردن و بررسي آنها به دور دارند و فضائي را فراهم آورند تا مردم از ترس آتش و مار هژده چرخ جهنم، بدون هيچ بررسي اين اباطيل را باور کرده و حتي نسبت به آنها تعصب کورکورانه ورزند.
اما واقعيت اين است که اين قرآن چيزي نيست جز مشتي داستان کم کيفيت. کم کيفيت از آن جهت که داستان خود ميتواند زيبايي و لطافتهاي خود را داشته باشد اما داستانهاي قرآن از کمترين زيبايي ها برخوردار نيستند و در مقابل آثاري همچون پينوکيو و سيندرلا و سندباد و... بسيار کم ارزشتر و فرومايه تر هستند. داستانهاي قرآن در حد داستان شنگول و منگول و حبه انگور است و تنها کساني ميتوانند اين داستانها را از طرف خدا و واقعيت بدانند که ميتوانند افسانه ها و کارتون ها را باور کنند.
توسط آرش بيخدا
*******************************
مأخذ : سايت افشا

6 comments:

  1. سلام
    پستت و خوندم...یه سوال؟ به نظر تو من و تویی که از یه تیکه گوشت و استخون تشکیل شدیم و توانایی و فکر و قدرت و تصمیم گیری و داریم از اون داستانهایی که تو قران اومده و تو بهشون می گی خرافات عجیب تر و غیر باور تر نیستیم؟!!!وقتی خودت و باور کنی اونوقت به راحتی می تونی اون قضایا و خدای خودت و باور کنی...من و تو خیلی شگفت انگیز تر و توانا تر از اونی هستیم که بخوایم خود به خود به وجود اومده باشیم...اگه یه بار وقتی دلت گرفته با نیت پاک بری و یکم با خدا دردودل کنی اونوقت حرفای
    . من و می فهمی
    اگه یه بار با دل شکسته بری سراغش مطمئن باش دست خالی برنمی گردی
    قصد نصیحت نداشتم نظرم و گفتم...خداحافظت

    ReplyDelete
  2. در مورد اثبات واقعی بودن داستانها و موضوعات قران به سایت زیر برو که کاملا علمی است:

    http://www.ejazquran.ir/

    http://yeganehmonji.blogfa.com/

    ReplyDelete
  3. نطفه ایی پس از۲۵ سال!Monday, August 09, 2010 12:27:00 PM

    دونفر قبلی خیلی مودبانه باهات حرف زدن چون مومن بودند اما من با خری مثل تو در حد خودت حرف می زنم مرتیکه خر تو ومن روزی یک نطفه بو گندو بیشتر نبودیم همون کسی که تو رو به این حد رسوند که کفر بنویسی وافتخار کنی می تونه این کارا روهم انجام بده این حرفای تو هم دلیلی جز گناهکاریت نداره واسم کوری وحماقتت رو هم ارتقای فکری نذار !

    ReplyDelete
  4. خیلی دوست دارم رودررو با هم بشییم حرف بزنیم ولی فقط به یک مورد اشاره میکنم ،تو قضیه گوساله سامری اگه کمی تفسیر وشان نزول ایه رو مطاله می کردی میفهمیدی که سامرس گوسله رو طوری ساخته بوده که وقتی در اون میدمید صدای کلفتی شبیه صدای گاو میداد (مثل شیپور) و مردم احمق بنی اسرائیل هم مثل شما (باعرض معذرت) فکر میکردن که گوساله طلایی صدای گاو میدهد .البته اگه اهل فن باشی میتونی به شکل ومدل هنجره گاو هم پی ببری.

    ReplyDelete
  5. سلام آرش جان.نمی دونم چی بگم اما مطمئنم باید ازت تشکر کنم می دونی چرا؟آخه تو به به من فهموندی که بدون فکر خیلی چیزا رو قبول کردم.خدا رو شکر که پست تو رو بهم نشون داد آخه من از خدا خواستم هدایتم کنه و بهم بفهمونه چه خبره.بازم ممنون اما این درست نیست که تو اینجوری کلامات توحین آمیز رو بگی و به اعتقادات مردم توحین کنی.آخه برادر من کدوم آدم عاقلی با توحین موافقت میکنه.جداً چرا تاحالا به این فکر نکرده بودم که زمین و آسمان چجوری حرف میزنن.معلومه من به عنوان یه آدم معتقد به خدا خدا رو نشناختم و درست تفکر نکرد.بازم ممنون این آدرس منه اگه خواستی راجع به موضوعی مطلب بنویسی بره منم بفرست خشحال میشم.
    hseify69@gmail.com
    من به عنوان آدمی که بخدا اعتقاد داره و تو هم بی اعتقاد می تونیم بحث کنیم وهر دو راه درست رو پیدا کنیم.چطوره؟بهم میل بزن
    بازم ممنون از مطلبت

    ReplyDelete
  6. آدم خیلی باید احمق وکودن باشه که بخواد این جوری به دنیا نگاه کنه آخه بیچاره تو کسی هستی که اگه فقط 2دقیقه اکسیژن به اون مغز پوکت نرسه یا یه مگس بره تو دماغت یا یه لحظه الکتریسیته ی قلبت از کار بیوفته مردی وبا یک گوشت فاسد فرقی نداری اون گوساله پرستای نفهم -عرب های جاهل یا اون یهودی های سرکش با تو هیچ فرقی ندارن چون همشون یادشون رفته بود این دنیا صاحب داره و فکر میکردن همه چیز همون چیزیه که با چشماشون می بینن درست مثل تو
    الان اون علمی که فکر میکنی کارش خیلی درسته داره به حقانیت این قرآن کریم پی میبره اماساده لوحانی مثل ...
    امیدوارم خدا از تقصیراتت بگذره و به خاطر قرآن هدایتت کنه

    ReplyDelete